قوله تعالى: قلْ أ غیْر الله أتخذ ولیا نزول این آیت بآن بود که کافران قریش رسول (ص) را دعوت کردند با دین پدران خویش، رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد که: یا محمد! ایشان را بگو که جز از الله خداى گیرم بمعبودى؟ یا کردگارى شناسم بکار رانى؟ یا مولایى پسندم بنگهبانى؟ یعنى نکنم این، و نپسندم چنین، که کردگار و آفریدگار آسمانها و زمین خداست. «فاطر السماوات و الْأرْض» اى خالقهما ابتداء و انشاء. و حقیقت فطرت ابتداء خلقت است. ابن عباس گفت: معنى فطرت نمى دانستم، تا آن گه که دو اعرابى خصومت گرفتند در چاهى، یکى گفت: انا فطرتها، یعنى أنشأت حفرها ابتداء، فعلمت انه مبتدى الخلقة، و منه‏


قول النبى (ص): «کل مولود یولد على الفطرة».


درین خبر اشکالى است و غموضى، که لا بد است کشف آن کردن، و پرده غموض از روى آن برگرفتن، و بیان کردن، و آن آنست که بنزدیک اهل قدر فطرت درین خبر بمعنى دین و اسلام است، بقول ایشان این مناقض است مر آن را که مصطفى (ص) گفت: «الشقى من شقى فى بطن امه، و النطفة اذا انعقدت بعث الله الیها ملکا یکتب اجله و رزقه، و شقى او سعید، و انه مسح ظهر آدم، فقبض قبضة، فقال: الى الجنة برحمتى، و قبض اخرى فقال الى النار و لا ابالى».


و بمذهب اهل سنت اینجا بحمد الله هیچ تناقض نیست، از بهر آنکه معنى فطرت نه اسلام است که ایشان میگویند، بلکه ابتداء خلقت است، قال الله تعالى: فاطر السماوات و الْأرْض اى مبدءها و منشئها، و قال تعالى: فطْرت الله التی فطر الناس علیْها اى خلقة الله التی خلق الناس علیها فى الابتداء. و آن فطرت آن عهد است که روز میثاق بر فرزندان آدم گرفت، و گفت: «أ لسْت بربکمْ»؟ ایشان گفتند: «بلى». اکنون هر فرزند که در این عالم بوجود آید، بر حکم آن اقرار اول آید، و مقر باشد که او را صانعى و مدبرى است، هر چند که او را بنامى دیگر میخواند، یا غیر او را مى‏پرستد. در اصل صانع خلاف نیست، یقول الله تعالى: و لئنْ سألْتهمْ منْ خلقهمْ لیقولن الله. خلاف در صفت مى‏افتد، بعضى مر صانع را صفت کنند بچیزى که نه سزاى وى آنست، و بعضى غیر او را مى‏پرستند تا سبب تقریب ایشان بود بوى، و بعضى غیر صانع بصانع اضافت میکنند چون زن و فرزند تعالى الله عن جمیع ذلک علوا کبیرا.


اکنون هر مولود که اندرین عالم، مى‏گوید بر آن عهد و میثاق و گفتار اول مى‏آید، که آن روز گفت: بلى، و ازینجا گفت مصطفى (ص) حکایت از کردگار جل جلاله و عم نواله که: «خلقت عبادى حنفاء، فأحالتهم الشیاطین عن دینهم، ثم تهود الیهود ابناءهم، و تمجس المجوس ابناءهم، اى یعلمونهم ذلک».


میگوید: من بندگان را بر حکم اقرار اول آفریدم، شیاطین ایشان را از دین بیفکندند. جهودان مر پسران خود را جهودى مى‏آموزند، و گبران همچنین پسران را گبرى مى‏آموزند، و از آن اقرار و عهد مى‏بر گردانند. جهود فرزند خویش را جهودى آموزد، اما جهود نکند، و نتواند، بلکه خداى عز و جل وى را جهود کرد در ازل، و ترسا و مشرک هم چنان.


و بدان که آن بلى گفتن روز میثاق اقرارى مجرد است، که بدان اقرار اندر دنیا حکمى لازم نیاید، و سبب ثواب نباشد، نه بینى که اطفال مشرکان را اندر دنیا حکم پدران و مادران است اندر دین کافرى؟ که فرزندان را از ایشان جدا نکنند، و چون بمیرد بر وى نماز نکنند، و چون بدست مالک مسلمانان افتد بحکم بردگى او را حکم دین مالک دهند، و بر وى نماز کنند چون بمیرد بظاهر حکم، و در کافرى و مومنى وى خداى را علم است و بس، قال النبى (ص) «اعلم بما کانوا عاملین».


و هو یطْعم اى هو یرزق الخلق، کقوله: «یبْسط الرزْق لمنْ یشاء و یقْدر».


«و لا یطْعم» اى لا یرزق، کقوله: «ما أرید منْهمْ منْ رزْق و ما أرید أنْ یطْعمون» قتیبى گفت: معناه ما ارید ان یطعموا احدا من خلقى، لان من اطعم احدا من عیالک فقد أطعمک.


قلْ إنی أمرْت أنْ أکون أول منْ أسْلم اى اول من اخلص العبادة فیه من اهل زمانه، و لا تکونن اى: و قیل و لا تکونن من الْمشْرکین یعنى لا تکونن مع مشرکى اهل مکة على دینهم.


قلْ إنی أخاف إنْ عصیْت ربی فعبدت غیره عذاب یوْم عظیم و هو یوم القیامة. منْ یصْرفْ بفتح یا قراءت حمزه و کسایى است و ابو بکر از عاصم، یعنى: یصرف الله عنه العذاب یومئذ. باقى بضم یا و فتح را خوانند، یعنى: من یصرف العذاب عنه یومئذ. میگوید: هر که خداى تعالى از وى عذاب بگردانید در آن روز قیامت، خداى تعالى بر خود واجب کرد که بر وى رحمت کند، و وى را بیامرزد، و ببهشت فرستد، و ذلک الْفوْز الْمبین یعنى فازوا بالجنة، و نجوا من النار، و هو الظفر الظاهر.


و إنْ یمْسسْک الله بضر ضر اینجا بیمارى است و درویشى و درماندگى بهر بلائى. میگوید: اگر از این انواع بلا چیزى بتو رسد کس را نیست، و نتواند که آن بلا و رنج باز برد مگر خدا، و اگر عافیتى رسد ترا و راحتى و نعمتى، نگر تا آن از خلق نه بینى، که آفریدگار آن خداست که وى بر همه توانا است. این آیت حث بندگان است بر شکر نعمت، و اعتقاد داشتن، که هر چه نعمت است همه موهبت خداست، و اسباب آن بتقدیر خداست، و رساننده آن از بندگان فرا کرده خداست. و همچنین اگر محنتى یا نقمتى رسد، از حکم خدا و تقدیر وى بیند نه از مخلوق، و به‏


قال النبى (ص) لعبد الله بن عباس: «یا غلام! احفظ الله یحفظک. احفظ الله تجده امامک. تعرف الى الله فى الرخاء، یعرفک فى الشدة، و اذا سألت فاسئل الله، و اذا استعنت فاستعن بالله. قد مضى القلم بما هو کائن، فلو جهد الخلائق ان ینفعوک بما لم یقضه الله لک، لما قدروا علیه، و لو جهدوا ان یضروک بما لم یکتبه الله علیک لما قدروا علیه، و ان استطعت ان تعمل بالصبر مع الیقین فافعل، و ان لم تستطع فاصبر، فان فى الصبر على ما تکره خیرا کثیرا. و اعلم ان النصر مع الصبر، و أن مع الکرب الفرج، و ان مع العسر یسرا».


و هو الْقاهر اى القادر الذى لا یعجزه شى‏ء، و لا یعتاض علیه شی‏ء، و لم یزل عالیا لکل شی‏ء، فهو القاهر فى العلو على خلقه، فهو فوق کل شی‏ء، و علا کل شی‏ء، فلا شی‏ء اعلى منه. و معنى القهر الغلبة و الاخذ من فوق، تقول اخذتهم قهرا اى من غیر رضاهم، و یقال: القاهر الآمر بالطاعة من غیر حاجة، و الناهى عن المعصیة من غیر کراهیة، و المثیب من غیر عوض، و المعاقب من غیر حقد، لا یتشفى بالعقوبة، و لا یتعزز بالطاعة. و هو الْحکیم بالعدل منه. فى کل قضاء یکون منه فى خلقه، الْخبیر بما یعمل خلقه، فلا یخفى علیه شی‏ء من اعمالهم.


قلْ أی شیْ‏ء أکْبر شهادة مفسران گفتند که مشرکان مکه از این سران و سالاران قریش گفتند: یا محمد! تو دعوى نبوت و رسالت میکنى، و ما را بر دینى مى خوانى که از جهودان و ترسایان که کتاب داران‏اند پرسیدیم، و از کار تو بررسیدیم، و گفتند: ندانیم او را، و نشناسیم، و ذکر وى بنزدیک ما و در کتاب ما نیست. اکنون کسى را بیار که بر رسالت تو گواهى دهد، و صدق تو ما را معلوم گرداند. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: قلْ أی شیْ‏ء أکْبر شهادة یقول اى شى‏ء افضل و اعظم شهادة. این را دو وجه است از تأویل: یکى آنست که: قل شهادة اى شی‏ء اکبر؟ بگو چه چیز است که گواهى آن مهمتر و عظیم‏تر همه گواهى است؟ آن گه گفت: قل الله هم تو جواب ده، و بگو آن چیز الله است. دیگر وجه آنست که: قلْ أی شیْ‏ء أکْبر بگو آن چه چیز است که مهتر و عظیم‏تر همه چیزها است؟ آن گه جواب داد: شهادة قل الله یعنى: قل شهادة الله. بگو یا محمد! بگواهى دادن که آن مهتر چیزى الله است، و در هر دو تأویل این شی‏ء الله است، خویشتن را شی‏ء خواند، هم چنان که جاى دیگر گفت: «أمْ خلقوا منْ غیْر شیْ‏ء» یعنى خلقوا من غیر خالق؟ یعنى آفریده گشتند بى هیچ چیز؟ خویشتن را در قرآن این دو جاى چیز خواند. و جهم صفوان گفت و اصحاب وى که: نه روا باشد که الله را شی‏ء خوانى، و عرب کسى را چیزى خوانند، چنان که گویند: ما انت؟ چه چیزى تو؟ یعنى من انت؟ که کسى تو؟ و این در قرآن موجود است جایها.


آن گه گفت: شهید بیْنی و بیْنکمْ اى فهو شهید بینى و بینکم بأنى رسوله.


و گفته‏اند: قل الله الذى عرفتم بأنه خالق السماوات و الارض یشهد لى بالنبوة. بگو آن خداى که شما معترفید که آفریدگار آسمان و زمین است، بنبوت و رسالت من گواهى مى دهد، و گواهى دادن وى حجتهاى روشن است که پیدا کرده، و قرآن معجز که بمن فرو فرستاده، و شما از آوردن یک آیت مثل آن فرو مانده. اینست که گفت: و أوحی إلی هذا الْقرْآن و قد ظهر عجزکم عن الإتیان بآیة مثله، اى لأخوفکم یا اهل مکة بالقرآن.


و منْ بلغ اى و من بلغ الیه القرآن سواکم من العجم و غیرهم من الامم.


و منْ بلغ این من معطوفست با کاف و میم که در لانذرکم است. میگوید: تا آگاه کنم شما را و هر که رسد، یعنى هر که قرآن بوى رسید محمد رساننده است باو و حجت برو تا روز رستاخیز.


قال النبى (ص): «من بلغه القرآن فکأنما شافهته به»، ثم قرأ: لأنْذرکمْ به و منْ بلغ، و قال (ص): «یا ایها الناس بلغوا عنى و لو آیة من کتاب الله فانه من بلغته آیة من کتاب الله فقد بلغه امر الله، اخذه او ترکه».


و قال محمد بن کعب القرظى: من بلغه القرآن فکأنما رأى محمدا (ص) و سمع منه. و قال مجاهد: حیثما یأتى القرآن فهو داع و هو نذیر، ثم قرأ: لأنْذرکمْ به و منْ بلغ، و قال انس بن مالک: لما نزلت هذه الایة کتب رسول الله (ص) الى کسرى و قیصر و النجاشى و کل جبار یدعوهم الى الله عز و جل: لأنْذرکمْ به و منْ بلغ. نظیرش آنست که گفت: و آخرین منْهمْ لما یلْحقوا بهمْ. جاى دیگر گفت: و منْ یکْفرْ به من الْأحْزاب.


أ إنکمْ لتشْهدون أن مع الله آلهة أخْرى‏ استفهام است بمعنى جحد و انکار.


آن گه گفت: قلْ لا أشْهد یعنى قل ان شهدتم انتم فلا اشهد انا، إنما هو إله واحد و إننی بری‏ء مما تشْرکون. الذین آتیْناهم الْکتاب یعْرفونه کما یعْرفون أبْناءهم این جواب ایشانست که گفتند: ما از جهودان و ترسایان پرسیدیم و ترا مى‏نشناسند، و گواهى نمى‏دهند، رب العالمین گفت: ایشان محمد را نیک مى‏شناسند، و نعت و صفت وى میدانند، که در کتب خویش خوانده‏اند، وى را چنان شناسند که پسران خود را در میان کودکان، پس هر دو اهل کتاب را نعت کرد، گفت: الذین خسروا أنْفسهمْ یعنى غبنوا انفسهم فهمْ لا یوْمنون یعنى لا یصدقون بأنه رسول.


و منْ أظْلم ممن افْترى‏ على الله کذبا کیست کافرتر از آنکه بر خداى دروغ بندد؟ و ایشان آنند که الله گفت: و إذا فعلوا فاحشة قالوا وجدْنا علیْها آباءنا و الله أمرنا بها. أوْ کذب بآیاته یا دروغ شمارد سخنان وى؟! و ایشان آنند که قرآن را گفتند اساطیر الاولین است، یا معجزات رسول (ص) را تکذیب کردند، و دین وى دروغ شمردند، و ایشان جهودان‏اند و ترسایان. إنه لا یفْلح الظالمون اى لا یسعد من جحد ربوبیة ربه، و کذب رسله. و یوْم نحْشرهمْ جمیعا قراءت یعقوب بیاء است، یعنى: یحشرهم الله جمیعا المومن و الکافر، و المعبود و العابد، ثم نقول للذین أشْرکوا آن روز که رب العالمین همه را برانگیزد و همه را با هم آرد هم مومن و هم کافر، هم عامد و هم معبود، و ایشان را سوال توبیخ کند، گوید: این آلهتکم التی زعمتم فى الدنیا انها شرکائى؟


کجااند آن خدایان شما که در دنیا دعوى کردید که انبازان من‏اند؟ و گفتید که شفیعان شما بنزدیک من‏اند؟


ثم لمْ تکنْ فتْنتهمْ اى معذرتهم، ایشان را عذر نبود مگر آنکه گویند: و الله ربنا ما کنا مشْرکین. حمزه و کسایى و یعقوب لم یکن بیا خوانند، و فتْنتهمْ بنصب. ابن کثیر و ابن عامر و حفص تکن بتا خوانند، و فتنتهم برفع. باقى تکن بتا خوانند، و فتنتهم بنصب. و معنى قرءات همه یکسانست، و حاصل آن توبیخ کافران است بر شرک ایشان آن کس که لم یکن بیا خواند از بهر تقدیم فعل است بر اسم، واو که فتنتهم برفع خواند، فتنه اسم نهد و قول خبر، واو که بنصب خواند فتنه خبر نهد و قول اسم. و پارسى فتنه آزمایش بود، و تأویل آن بر رسیدن بود. معنى آنست که: ثم لم یکن جواب فتنتهم، اى جواب فتنتنا ایاهم، پاسخ بر رسیدن ما از ایشان نبود جز آنکه گویند: و الله ربنا ما کنا مشْرکین، و آنجا که گفت: و لا یکْتمون الله حدیثا معنى آنست که: ایشان خواهند که شرک خود از الله نهان دارند، و نتوانند، و پنهان داشته نماند. معنى دیگر: ثم لمْ تکنْ فتْنتهمْ اى لم یکن عاقبة افتتانهم بالاوثان، و حبهم لها، الا ان تبروا منها، و قالوا و الله ربنا ما کنا مشرکین. حمزه و کسایى ربنا بنصب خوانند بر معنى دعا، یعنى: یا ربنا! ثم قال: انْظرْ یعنى اعجب یا محمد! این شگفت نگر کیْف کذبوا على‏ أنْفسهمْ‏ که چون دروغ گفتند بر خویشتن در آن تبرئت و تزکیت که کردند! و ضل عنْهمْ یعنى و کیف ضل عنهم! ما کانوا یفْترون اى یکذبون على الله ان معه شریکا.


قال مقاتل بن سلیمان: اذا جمع الله الخلائق یوم القیامة و رأى المشرکین معه رحمة الله و شفاعة الرسول، یقول بعضهم لبعض: تعالوا نکتم الشرک لعلنا ننجو مع اهل التوحید، فیقول الله لهم: أیْن شرکاوکم الذین کنْتمْ تزْعمون؟ فیقولون: و الله ربنا ما کنا مشْرکین، فیختم الله على افواههم، و تشهد جوارحهم علیهم بالکفر. فلذلک قوله: و لا یکْتمون الله حدیثا یعنى الجوارح. قال الله تعالى: و ما کنْتمْ تسْتترون الایة، و قال عز و جل: بل الْإنْسان على‏ نفْسه بصیرة یعنى کل جوارح الکافر على جسده بالکفر شاهدة.